گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
انسان شناسی
جلد پنجم
سير تقرب به خدادر مقام عضو جامعه - دولت


(شفاعت حسنه ) يا (پيوستن ) به جامعه - دولت ، سنت توحيدى ، و ساير شفيعان ، فراگردى در بطن و متن فراگرد بزرگ و جامع سير تقرب الى الله است كه با آگاهى از حكمت آفرينش جهان - انسان شناسى توحيدى و وحيانى ، از (كتاب ) طرح حيات طيبه يا راه و رسم زندگى ديندارانه ، راه آزادى و عزت ، شناخت عوامل مخل و مفسد محيط و اسارتهايى كه تحميل مى كنند و تهديدهايى كه نسبت به ما و جامعه دارند؛ و با احساس مسؤ وليت نسبت به كشمكشى با آنها و غلبه بر آنها تا برقرارى امنيت ملى و بازدارندگى ؛ و با مشاركت و مبارزه اى كه پيوسته نيروى حق عليه باطل درگير آن است تظاهر پيدا مى كند. آنقدر مى آموزيم و ياد ميگيريم تا جهان - انسان شناسى ما اين ميشود: و ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما باطلا... ما جهان برين و جهان طبيعى و جهان انسانى را (كه ميان آندو قرار دارد و كانونى است ) بيهوده نيافريديم ... (واقعيت اين است كه حق را بر پيكر باطل مى كوبيم تا آن را از فرق سر تا پاشنه بشكافد بطورى كه باطل زايل گردد.
آموزه هاى وحيانى و درسهايى كه در صفحات اخير آنها را در نظر بصيرت گذرانديم ؛ همچنين مطالعه بخردانه و عمقى واقعيات اجتماعى و تاريخى هر دو ما را به اين نتيجه منطقى واحدى ميرسانند و آن اين است كه زندگى ديندارانه - حيات طيبه يا سير تقرب الى الله - رخدادى است در فرد انسان و براى او كه جز در متن جامعه و در مقام يك گروه اجتماعى سياسى فرهنگى رخ نميدهد، ديندارى يك نفره محال است نه اين كه حرام و بد يا حتى مشمول تشريع و امر و نهى يا موضوع علم اخلاق باشد در سراسر تاريخ بشر چنين رخدادى را نداريم و احتمال عقلى وقوع آن در آينده هم نيست .
ديندارى - كه سير تقرب ، حيات طيبه ، و رشد معنوى سه مترادف آنند - جز يك همبستگى فرهنگى ، سياسى ، اطلاعاتى ، دفاعى و امنيتى رخ نمى دهد. تاريخى را كه خدا براى ما برخوانده است مطالعه كنيد: آدم ، لحظه اى تنها نيست همسرش در كنار اوست و تهديدى نيز: و قلنا يا آدم اسكن انت و زوجك الجنه و كلا منها رغدا حيث شئتما و لا تقربا هذه الشجره فتكونا من الظالمين فازلهما الشيطان عنها فاخرجهما مما كانا فيه ... تمامى نقاط اين سرزمين پهناور پر درخت و گياه و ميوه معتدل امن و بى خطر است و فقط همين نوع درخت و پيرامونش خطر افرين است به همين درخت و پيرامونش نزديك نشويد. اما همين عامل محيطى كه خدا با اشاره (119) آن را مشخص و آدم حوا را نسبت به آن عالم و دانشمند مى كند كار خود را ميكند و آندو را كه ممكن بود با (تواصى به حق و تواصى به صبر ) يعنى يك همكارى و همفكرى و دفاع مشترك به امنيت برسند و از اين تهديد واقعى پروا گيرند و برهنه تحت تاثير سوئش قرار ميدهد؛ حال زيستن آنان را به خطر افكنده باشد يا رشد معنوى رامساءله اى پيچيده تر از آن است كه بتواند در اينجا بحث و حل كرد.
تجربه آدم و همسرش با يك عامل مخل و مفسد محيط طبيعى - و نه چهار محيط - كه پيش از رسالت نخستين پيامبر رخ ميدهد تجربه آدمى كه مجهز به وحى و (كتاب ) نشده و فقط مجهز به هوش و عقل ، لايه خود مختارى و لايه طبيعى - بدن - است تجربه اجتماعى - تاريخى نوع بشر باستثناى پيامبران ، در حالت محروميت از (كتاب ) و (ميزان ) است . تجربه مرد و زنى است كه بطور غريزى - مانند هر جانورى - خوراك سمى و علف و گياه مضر را ميشناسد و از آن برحذر ميماند؛ يا با روش تجربى ، و مشاهده و روش علمى - روش علوم طبيعى قديم و مدرنيته - از آن آگاه است و براى مثال مى داند بوته توتون ، گياه كوكنار، حشيش و كوكايين در زيستن و نيز در شعور عقل و اداركش اخلال مى كند و خودش را فاسد. اما بر خلاف ساير حيوانات چون (آز) را در ساختارش دارد كه امكان افزون طلبى به او ميدهد - الذى جمع مال و عدد يحسب ان ماله اخلده - مى پندارد اين شى ء، اين گياه ، اين ميوه ، او را به (ملك لايبلى ) مى رساند؛ پندارى (باطل ) همانچه فرآورده انسان گمراه نادان و گمراهگر است و فقط در جهان كانونى انسانى توليد مى شود.
نه وجود (آز) در ساختار آدمى شر است و نه وجود آن درخت ، گياه ، و ميوه كشنده ، يا تضعيف كننده . (شر) از نزديك شدن آگاهانه و ارادى آدم به ميدان اثرگذارى عامل مخل و مفسد محيطى - كه به ميدان الكتريكى جهان طبيعى شباهت دارد - و از استفاده جاهلانه از آن بوجود مى آيد: و لا تقربا هذا الشجره فتكونا من الظالمين . اين (لاتقربا) با نظايرش ‍ سلسله اى از نواهى عقلى و نيز نواهى تشريع يا قانونگذارى الهى را تشكيل ميدهد: و لا تقربوا مال اليتيم الا بالتى هى احسن (120) و لا تقربوا الفواحش (كارهاى بسيار زشت زننده ) ما ظهر منها و ما بطن (121) (به مردان مومن بگو كه چشم خويش فروهشته دارند و شرمگاههاى را پاس دارند. آن رفتار براى ايشان پاكيزه تر است ) ( و به زنان مومن بگو كه چشمان خويش فروهشته دارند و شرمگاههاى خويش را باس دارند و آرايش خويش - جز آنچه پيداست - آشكار نسازند و بايد كه مقنعه خويش بر گريبان خويش زنند و آرايش خود نمايان نكنند مگر براى همسر خويش يا پدران خويش .(122) اذا سمعتم آيات الله يكفر بها و يستهزا بها فلا تقعدوا معهم (123)
هرگاه اين اوامر و نواهى بكار بسته نشده افرادى يا جامعه اى از كوچك تا بزرگ از آنها تخلف كنند به اسارت - ذلت عامل يا عوامل مخل و مفسد محيط درآمده وضعيت محيطى آنان تغيير كرده تنزل مى يابد: فازلهما الشيطان عنها فاخرجهما مما كانا فيه . وقلنا اهبطوا بعضكم لبعض عدو ولكم فى الارض مستقر و متاع الى حين (124)
لازمه جلوگيرى از اين تنزل و بعد از خدا، و لازمه فاتح چهار محيط شده و آزادى هاى دوازدهگانه را كسب كردن سفارش دائمى متقابل به حق و سفارش متقابل به صبر يعنى مقاومت در برابر عوامل مخل و مفسد چهار محيط است ، هنانچه ميان آدم و همسرش ‍ پيش از رسالت رخ نداد و همانچه ميان اعضاى جوامع ما قبل ايمان به خدا و قرآن و پيامبران و شريعت و عاملان به آن رخ نمى دهد.
در ابتدايى ترين جامعه تاريخ ، انشعابى فرهنگى - سياسى رخ ميدهد كه ارادى و آگاهانه است و ناشى از اين كه يك عضو جامعه سير تعالى و تقرب پيدا ميكند و ديگرى مستكبر شده كمر به قتل آن يك مى بندد. اولى كه مومن و متقى است با تقديم قربانى يا انجام انفاقى بقصد تقرب به خداوند رشد معنوى يافته منزلتى برتر پيدا مى كند. دومى كه قربانى يا عطايش با قصد تقرب نبوده از روى ريا و كسب وجهه و رسيدن به قدرت سياسى است انحطاط مى يابد. اما به جاى اصلاح خويش و تصحيح قصد و رفتارش و از آنجا كه انحطاط و تنزل فرهنگيش با وجود انسان متعالى بارزتر و رسواتر است تصميم به قتل عدوانى و حذف (هستى برين ) ميگيرد. مستكبر خودبزرگ پندار مفسد فى الارض است كه جز با كشتن و حذف انسانهاى متعالى و آزاده و ديندار يا با اذلال ، اسير كردن ، تحقير، استهزا و خوار كردن آنان ارضا نميشود.
بدينسان در امت واحده بنى آدم - آدميزادگان - دو گروه اجتماعى و بين المللى پديد مى آيد و اختلاف و كشمكش و تضاد در ميگيرد اما نه بر سر خوراك ، پوشاك ، سرمايه ، مال ، و وسائل توليد كالا، چنانكه ماركس و ديگر كاهنان مدرنيته انگاشته اند، بلكه بر سر تقوى ، فضيلت ، كمال ، سير تقرب ، يا ديندارى و رشد معنوى هيچ انسانى جز با پيوستن به گروه اجتماعى و جبهه بين المللى توحيدى كه همان (شفاعت حسنه ) باشد قادر به تداوم سير تقرب و دينداريش نخواهد بود، پيوستنى كه با همكارى ، همفكرى ، دفاع مشترك ، و بازدارندگى همگانى به امنيت عمومى و ملى مى انجامد.
اين وضعيت نه تنها در مدينه ، نه تنها در دره ابوطالب كه در همان ماههاى اول بعثت ، شاخصه جامعه توحيدى به رهبرى پيامبر اكرم صلى الله عليه آله و سلم است . جامعه اى كه از هفت نفر تشكيل شده است : پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و و سلم ، على بن ابيطالب ، خديجه ، زينب ، و رقيه و ام كلثوم دخترانش ، زيد بن حارثه . ولى فقط سه نفر اول آشكارا و در مسجد الحرام نماز مى گزارند. ظاهرا رو به كعبه ايستاده اند ولى در جهت بيت المقدس . عفيف كه از شاهدان سال اول بعثت است چنين گواهى ميدهد: (پيش از آنكه مسلمان شوم به مكه آمدم و ميهمان عباس بن عبدالمطلب شدم چون خورشيد در آسمان حلقه زد و من نگران كعبه بودم جوانى پيش ‍ آمد و نظر به آسمان افكنده رو به كعبه آورد تا روبروى آن ايستاد. ديرى نگذشت كه پسرى آمد در سمت راستش بايستاد. چند لحظه بعد زنى آمد پشت سرش ايستاد. جوان به ركوع رفت . آن پسر و زن به ركوع رفتند جوان قد راست كرد آن پسرو زن هم قد راست كردند جوان بسجده درآمد آن پسر و زن هم بسجده درآمدند. به عباس گفتم : رخداد عظيمى است گفت : رخداد عظيمى است ! مى دانى اين مرد كيست ؟
- نه
- اين محمد بن عبدالله است برادر زاده ام . آن كه كنار اوست ميدانى كيست ؟
- نه
- او على بن ابيطالب است ، برادر زاده من . ميدانى آن زن كه پشت سر او قرار دارد كيست ؟
- نه
- خديجه دختر خويلد است همسر برادرزاده ام . اين برادرزداه ام به من گفت : كه پروردگارت پروردگار آسمان (جهان برين ) است . و به آنان دستور داده كه چنين كنند كه مى بينى . در سراسر زمين هيچكس جز اين سه نفر بر اين دين (و شيوه عبادت و اطاعت ) نيست .)(125)
ابن اسحاق - متولد 85 و متوفاى 152 هجرى - مى گويد: (نمى شد كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم حرف ناگوارى از قبيل رد و تكذيب بشنود و غمگين شده پيش خديجه باز آيد و خدا به وسيله خديجه آن غم را از دل او نبرد. خديجه او را استوار مى داشت و بار اندوه از خاطرش ميزدود، او راتصديق مى كرد و كارى را كه از آن آدمها سر زده بود تقبيح مى نمود و غير قابل اعتنا ميشمرد. خدايش بيامرزد)(126)
سوره عصر در اين احوال فرود مى آيد: (به اين دوران سوگند كه انسان در زيانكارى (سير بعد خدا، به ژرفاى خاك فرو بردن خود، گنديدگى و فساد خود) است جز كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته كردند و يكديگر را به حق (معارف حقه ) سفارش كردند و يكديگر را به مقاومت ( در برابر عوامل مخل و مفسد محيد از جمله مستكبران و سلطگران و بدانديشان ) خواندند.)
اينها كه بايد در برابرشان مقاومت كرد چه كسانى هستند؟ دشمنان سرسخت ، حق ناپذير و بشمارى كه نزديك ترين آنها از نظر جغرافياى فرهنگى و سياسى ، نزديكترين خويشاوندان پيامبر اكرم اند. ابولهب و زنش . پس از نازل شدن چند آيه صدر سوره علق ، سه آيه صدر سوره قلم ، و نه آيه صدر مزمل ، ده آينه صدر سوره مدثر مى آيد با امر رسالت يا پيام رسانى يا ايها المدثر قم فانذر برخاسته (به فراز كوه صفا ميرود و فرياد بر ميآورد: اى گروه قريش ! قرشيان به هم مى گويند: محمد بر كوه صفا ندا ميدهد. پس همگى رو آورده به گردش جمع مى شوند و ميپرسند: چه خبر شده است اى محمد؟
- به نظر شما اگر به شما خبر مى دادم كه سواره نظامى پشت همين كوه است (خبر از رخدادى قريب به محال يا بسيار بعيد. چه ، در منطقه حرم و پشت كوه صفا كه چند مترى با كعبه بيشتر فاصله ندارد هيچگاه سواره نظام يا دشمنى به قصد حمله نمى آيد) خبرم را راست مى شمريد.
- آرى ، چون تو در ميان ما متهم به دروغگويى نيستى و هرگز دروغى از تو در عمرت نشنيده ايم .
- بنابراين ، حال كه چنين است من شما را از روبرو شدن با عذابى شديد بيم مى دهم .(127)
عموى پيامبر، ابولهب : تبا لك ... زيانكارى باد ترا (خير نبينى ) ما را براى همين جمع كردى و فراخواندى .
پس چنين وحى ميآيد: بنام خداوند بخشنده مهربان . زيانكار شد دو دست ابولهب ، و زيانكار گشت خودش ، مالش و آنچه بدست آورده بكارش نيايد. بزودى به آتشى شعله ور درآيد.(128)
ابولهب نه تنها عموى پيامبر بلكه همسايه او(129) و پدر دو داماد او يعنى عتبه و عتيبه است . زن ابولهب علاوه بر اين نسبت ها، خواهر ابوسفيان اموى از سران قريش است . ابولهب ، نامش عبدالعزى است پسر عبدالمطلب و عموى پيامبر است . اما در اجتماع كوه صفا - نخستين اجتماع تبليغى رسول خدا - در برابر صداى پيامبر كه (نخستين مومن ) است و صدايش زمزمه جبرئيل امين سر سلسله فرشتگان جهان برين ، آوايى كه از مبدا هستى و كمال و جمال و جلال مطلق بر آمده است نعره ناسزاى ابولهب نماينده سلطه گران و اشراف و ثروتمندان ، نماينده سنت فرهنگى - سياسى الحادى و طاغوت بلند مى شود و موضع فرهنگى - سياسى (نخستين كافر ) را به خود اختصاص ميدهد.
آن آوا، و اين نعره ، همواره در تاريخ - كه سرگذشت جهان انسانى بيش نيست - طنين انداز و كارساز است .
اهميت و خطر فورى و در صحنه زمانى - مكانى نعره ابولهب و مخالفتش بيشتر در اين است كه از درون عشيره و خانواده پيامبر اكرم است . اين نعره اگر از بيرون عشيره - كه واحد دفاعى و امنيتى عصر است - برخاسته بود بنى هاشم يا حتى بنى عبدالمطلب بانگيزه دفاع و امنيت مشترك از عضو و حريم عشيره به مقابله با آن برمى خاستند. اگر از بيرون قريش مى بود باز قريش در برابرش دست كم حساس مى شدند. چه ، هر مخالتى يك كشمكش و سپس بتدريج يك جنگ و خونريزى و انتقام را بدنبال دارد كه در آن اعضاى قبيله يكپارچه شركت مى كنند. (شفاعت سيئه ) گسستن عبدالغزى از ابوطالب و پيامبر خدا و پيوستن يا تداوم پيوستنش به سلطه گران و سنت الحادى و شرك است . شايد يكى از علل دم بر نياوردن مخالف ديگر در آنجا همين باشد كه يكى از نزديكان رسول خدا صلى الله عليه آله و سلم عهده دار نمايندگى فراكسيون الحاد و طاغوت شده است .
پاسخ دندانشكن نعره نماينده استكبار جهانى ، اشرافيت جهانى (مترفين ) سلطه گرى ، كهانت يا باطلسازى و سنت فرهنگى - سياسى كفر و طاغوت را نه پيامبر اكرم ما بلكه مبدا هستى عهده دار مى شود به گونه آوايى هدايتگر و دلنشين و در عين حال لرزاننده و در هم شكننده بت شكن كه با پيمودن جهان برين بر قلب پيامبر نقش مى بندد تا از (كوثر) دهانش بر لبان مباركش چون فيضى بر جهان انسانى جارى گردد و در هماره تاريخ جاودانگى پذيرد تا چه كسانى در قيامت در كناره آن (كوثر) همنشين باشند در كنار قرآن و عترت كه از هم جدايى نمى پذيرند: ...انى لكم فرط و انتم واردون على الحوض و انى مخلف فيكم الثقلين ان تمسكتم بهما لن تظلوا: كتاب الله و عترتى اهل بيتى . و انهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض ... الستم تعلمون انى اولى بكم من انفسكم ؟ قالوا: بلى . فقال آخذا بيد على : من كنت مولاه فهذا على مولاه . اللهم وال من والاه و عاد من عاداه (130)
چون ام جميل ، زن ابولهب ، كار اطلاعاتى عليه پيامبر اكرم كه در همسايگى آنهاست مى كند و با همسرش عليه رسول خدا صلى الله عليه آله و سلم در تلاش است تلاشى كه مصداق بارز عصيان از نهى و لا تعاونوا على الاثم و العدوان است دو آيه اخير سوره تبت درباره اش نازل مى شود: (و زنش آن هيزم كش سخن چين ، بگردنش ريسمانى از ليف تابيده شده است ) يعنى اين زن در حالى به دوزخ افكنده ميشود كه در اسارت - ذلت بسر برده چون چارپاى باربرى سقوط ميكند